سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ابعاد مختلف زندگی حضرت امام

 

 

زندگى سیاسى

برخى از ویژگیهاى شخصیتى امام را ذیل زندگى سیاسى ایشان مطرح مى‏کنیم. طرح این ویژگیها در چنین بسترى، برجستگى و استثنایى بودن آنها را بیشتر مشخص مى‏سازد. بویژه با توجه به آنچه که تاکنون درمورد جنبه‏هاى فردى و اجتماعى زندگى ایشان بحث شده است، و نکاتى که بعداً درمورد زندگى عرفانى وى گفته خواهد شد، خوانند? ناآشنا با امام و تاریخ انقلاب اسلامى، منطقاً به این نتیجه‏گیرى مى‏رسد که چنان شخصیتى، کارى به کار سیاست (به عنوان مشغله‏اى پر دردسر و سراسر درگیرى که مطابق عرف رایج سیاسیون، مستلزم شخصیتى برونگرا با روحیه‏اى معامله‏گر و خصلتهاى ماجراجویانه است) نداشته باشد. این درحالى است که شخصیت مورد بحث ما نه فقط وارد سیاست مى‏شود، بلکه رفتارها و مواضعى از خود بروز مى‏دهد که حتى از بسیارى از شخصیتهاى طبعاً سیاسى نیز بعید مى‏نماید. امام در مقام شخصیت سیاسى، انسانى است صادق، خطرپذیر، شجاع، سرسخت، داراى اعتماد به نفس و عزت نفس استثنایى.

فرزند امام، مجموع? خصلتهاى ایشان را در دو صفت کلیدى خلاصه کرده است: صداقت و صمیمیت. درحالى که صفت دوم، در میان بسیارى از رهبران، بویژه رهبران داراى محبوبیت مردمى، امرى رایج است، اولى، صفت کمیاب و دور از ذهنى است. حتى اگر نخواهیم مفاهیمى همچون «پرسونا»ى یونگ را (که به موجب آن، هم? انسانها دو چهره دارند: یکى چهر? واقعى، و دیگرى، چهره‏اى ماسک‏گونه که از آن براى نقش‏آفرینى اجتماعى استفاده مى‏کنند) به عنوان پدیده‏اى عمومى بپذیریم، حداقل در عرص? سیاست، ناگزیر از پذیرش آن هستیم. تصویرسازى مطلوب رهبران سیاسى، از خود و سیاستهایشان، در ذهن توده‏ها معمولاً مستلزم آن است که چهره‏اى نه چندان واقعى از شخصیت و اهدافشان ارائه کنند و با پوشیده نگه‏داشتن برخى جنبه‏هاى منفى، به داشتن وجوه مثبتى که در واقع وجود ندارد، تظاهر کنند. هرچه نیاز رهبر به تصویرسازى و ایجاد جاذب? عمومى بیشتر باشد، این عوام‏فریبى نیز ابعاد و اهمیت بیشترى مى‏یابد. اما درمورد امام، هم? اینها برعکس است. او به جاى ترغیب پیروانش به دنباله‏روى از خود، به آنان هشدار مى‏داد که «اگر ریاست و دنیایى در کار باشد، براى شما نیست. اگر عاقل هستید، از دینتان براى دنیاى من صرف نکنید.»؛ اگر از جانب او حرفى زده مى‏شد که خود نگفته بود، هرچند که با نظرش موافق مى‏بود، بر تکذیب آن اصرار مى‏داشت؛ حرفى را که خود بدان معتقد نبود، نمى‏گفت و درصورتى که آرمان یا هدفى را توصیه مى‏کرد، بیش از دیگران به آن معتقد و عامل بود؛ و در رعایت صدق تا آنجا دقیق بود که با چیدن صحنه‏سازان? سفر? غذاى خان? خود (به منظور فیلم‏بردارى) مخالفت مى‏کرد.

مخالف پنهانکاری و زدوبند

مهمترین جلو? صداقت امام در عرصه سیاست، در رابط? ایشان با توده‏هاى مردم بود. او همواره به سیاستمداران تذکر مى‏داد که: کارى نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید. بر این اساس، برخلاف پنهانکاریها و زدوبندهاى سیاسى مرسوم، حداکثر تلاش را براى رعایت صداقت با مردم به عمل مى‏آورد: از ملاقات خصوصى با مقامات و دولتمردان خوددارى مى‏کرد؛ هرگز حاضر نشد تا به دلایل امنیتى و حفاظتى، پس از سخنرانیهاى ضدشاه، مخفیانه و از راههاى پنهان، مجلس را ترک کند؛ و پس از ورود به ایران، به‏رغم هم? مخالفتها و توصیه‏هاى امنیتى و بهداشتى، به دلیل قولى که به مردم براى رفتن به بهشت زهرا داده بود، به آنجا رفت.

رهبرى که خود، بیش از پیروان، به آرمانهایش اعتقاد دارد و برلزوم فداکارى براى تحقق آنها پافشارى مى‏کند، بیش از آنها نیز براى حضور در صحنه و فداکارى آمادگى دارد. او شبیه فرماندهى است که پیشاپیش سپاهیانش مى‏جنگد و آنها را به استقامت و فداکارى فرامى‏خواند؛ افراد نیز با مشاهد? پیشتازى فرمانده، روحیه گرفته و با اعتقاد از او تبعیت مى‏کنند. امام بارها چنین روحی? خطرپذیرى شخصى را از خود نشان داده است: در جریان حمل? نیروهاى رژیم به مدرس? فیضیه (سال 1342)، دستور مى‏دهد درهاى خانه‏اش را باز بگذارند تا در تحمل مخاطرات، با بقی? مردم سهیم باشد؛ و به هنگام خطر بمباران دشمن، از رفتن به پناهگاه خوددارى مى‏کرد، با این استدلال که اگر پاسدار محافظش مورد اصابت بمب قرار گیرد و او سالم بماند، دیگر به درد رهبرى نمى‏خورد. نمونه‏هاى رفتاریى را نیز مى‏توان مشاهده کرد که ایشان نه تنها حاضر نشده تا از پیروان خود به عنوان سنگر استفاده کند، بلکه در صحنه‏هایى که ورود در آنها مستلزم تحمل خطر براى یک نفر بود، ترجیح مى‏داد که آن یک نفر، خود او باشد و پیروان آسیبى نبینند. مثل اعلاى چنین رفتارى را مى‏توان در وداع آخر ایشان با همراهانشان در پاریس مشاهده کرد. امام در حرکتى که مطابق تعبیر پیروان، با حرکت امام حسین(ع) در شب عاشورا قابل تشبیه است، اطرافیان خود را جمع کرد و به آنها فرمود: من دست بیعتم را از شما برداشتم و راضى نیستم که یکى از شماها به دردسر بیفتد. فردا خودم تنها مى‏روم، چون اگر آنها کارى داشته باشند، با من کار دارند. کسى با شما کارى ندارد.

رهبری جسارت می طلبد

اما توان خطرپذیرى رهبر، تنها به اعتقاد شخصى او به آرمانى که ارائه مى‏کند بستگى ندارد؛ او باید جسارت انجام چنین ریسکى را نیز داشته باشد و هرچه آرمان و اهداف پیشنهادى وى دوردست‏تر، و تلاش براى رسیدن به آنها خطرناکتر باشد، لزوم چنین جسارتى نیز بیشتر احساس مى‏شود. بنابراین، رهبرى مى‏تواند خطرپذیر واقعى باشد که شجاعت نیز داشته باشد. این واقعیت، ما را به ویژگى دیگرى از امام که در رفتارهاى سیاسى ایشان خودنمایى مى‏کرد رهنمون مى‏سازد. او خود، زمانى گفته بود که «من تا به حال از کسى و از چیزى به هیچ‏وجه نترسیده‏ام و در من خوف راه پیدا نکرده است.» واکنشهایى که از سر بى‏تفاوتى نسبت به بسیارى از بحرانها و موقعیتهاى خطرناک زندگى خود نشان مى‏داد نیز این گفته را تأیید مى‏کرد: هنگامى که مأموران امنیتى شاه وى را دستگیر کرده و به تهران مى‏بردند، با مشاهد? لرزش دست و پاى یکى از مأموران، به او دلدارى مى‏داد که تا من با شما هستم، از چیزى هراس نداشته باشید؛ یکى از شبهایى که در زندان به سر مى‏برد، براى ایجاد رعب در ایشان، صداهایى پخش مى‏شد که حکایت از شکنجه زندانیان و ناله و زج? آنها داشت. امام در خاطرات خود گفته‏اند که روز بعد، هنگامى که پاکروان به ملاقاتشان آمد، به او تذکر دادم که شبها در اینجا، تا دیروقت، صداهایى مى‏آید که حکایت از شکنجه دارد. پاکروان نیز جواب داده بود که مى‏گویم جلوگیرى کنند؛ و زمانى که وزیر اطلاعات به امام مى‏نویسد که مطابق اسناد و مدارک، عراق مصمم است تا جماران را با موشک و هواپیما هدف قرار دهد، امام در پاسخ شاعرانه‏اى که در پاى همان نامه مى‏نویسد، آمادگى خود را براى استقبال از شهادت اعلام مى‏کند.

رهبر باید باور به شجاعت داشته باشد

شجاعت امام، روى دیگر سک? اعتماد به نفس ایشان است. رهبر باید به این باور رسیده باشد که در او توانمندیهاى فوق‏العاده‏اى (چه به خودى خود و چه با اتکا به عوامل دیگر) وجود دارد و مى‏تواند بسیارى از کارهاى بظاهر ناممکن را انجام دهد. اعتماد به نفس فوق‏العاد? امام، بسیار پیش از ورود فعال ایشان به صحن? سیاست، بر افرادى که با ایشان ارتباط داشتند، شناخته شده بود. به همین دلیل، وى به عنوان نمایند? حوزه براى ملاقات با شاه و اعلام نظرات روحانیون به وى انتخاب شد و روزى که از ملاقات با شاه برگشت، فرمود: «نمى‏خواهم از خودم تعریف کنم، ولى ابهت من شاه را گرفته بود و شاه مسلط بر زبان و گفتارش نبود.» کمال باور رهبر انقلابى به توانمندى خود، اعتقاد به امکان‏پذیر بودن تغییر نظام حکومتى و نیل به پیروزى در جریان کشمکش انقلابى است: امام در اوج خفقان رژیم شاه، در تبعید، به علما نوید پیروزى مى‏داد و از آنها مى‏خواست که به بهان? معلوم نبودن نتایج قابل پیش‏بینى، دست از مبارزه و آگاهى‏بخشى برندارند؛ در همان سالها، به فرزندش، حاج آقا مصطفى گفته بود که «من یک شب سرم را زمین نگذاشتم که احساس کنم ما شکست خورده‏ایم، ما موفقیم، ما پیروزیم.»؛ و زمانى که به ایشان اطلاع مى‏دهند که یکى از مراجع، ایشان را در مبارزه همراهى نمى‏کند، فرموده بود که «... هیچ‏کس هم نباشد، من خودم تنها به این مبارزه ادامه مى‏دهم.»

رهبر باید مومن به آرمانش باشد

شخصیتى که ترکیبى از صداقت (مؤمن به آرمان بودن)، اصولگرایى و قانونمندى، شجاعت، خطرپذیرى و اعتماد به نفس باشد، معمولاً به چیزى کمتر از کمال مطلق و تحقق نهایت آرمان رضایت نمى‏دهد. امام هنگامى که براى مبارزه با سیاستى نامشروع و یا تحقق هدفى مشروع به حرکت در مى‏آمد، تا رسیدن به کل هدف از پاى نمى‏نشست. اطرافیان ایشان در وصف این صفت امام گفته‏اند که «در امام بزرگوار هیچ گاه و به هیچ عنوان خستگى مشاهده نمى‏شد. حتى با گذشت بیست و چند سال از آغاز مبارزه و پیروزى انقلاب نیز همان نظر و فعالیتى را که در آغاز داشتند، در وجود خود داشتند. هرگز اظهار ناراحتى یا خستگى از مبارزه و یا فعالیت در رابطه با انقلاب نکردند.» در جریان مبارزه با لایح? انجمنهاى ایالتى و ولایتى، هنگامى که دولت تسلیم نظر علما شد و طى تلگرافهایى به سه تن از مراجع، لغو مصوبه را اعلام کرد، امام اصرار کرد که چون خبر اصل مصوبه از طریق مطبوعات منتشر گشته است، خبر لغو آن نیز باید از همان رسانه و در تیراژ وسیع اعلام گردد. پدولت در مقابل این خواست امام مقاومت کرد و ابتدا حاضر به انتشار وسیع خبر لغو نشد. به‏رغم کوتاه‏آمدن سایر مراجع و صدور اعلامیه از سوى آنها، و در حالى که اصرار بر انتشار آن بى‏فایده به نظر مى‏آمد، ایشان دولت را به ادام? مبارزه و سرنگونى آن تهدید کرد و آنقدر بر این خواسته پافشارى کرد که روزنامه‏ها نوشتند که «در هیأت دولت تصویب شد که تصویبنام? مورخه 14/7/1341 قابل اجرا نخواهد بود.»

و سرانجام باید به عزت نفس، به عنوان آخرین ویژگى مورد بحث در چهارچوب زندگى سیاسى امام اشاره کنیم. امام براى رعایت عزت نفس، بویژه از سوى روحانیان، اهمیت زیادى قائل بود و درصورت روبه‏رو شدن با طلبه‏اى که به خاطر نیاز مادى، خود را کوچک کرده و مظلوم‏نمایى مى‏کرد، برمى‏آشفت. خود نیز در هم? جنبه‏هاى زندگى این اصل را رعایت مى‏کرد : از وجوه شرعیه‏اى که مردم مى‏پرداختند، براى مصارف شخصى زندگى خود هزینه نمى‏کرد؛ از پذیرش کمک دیگران، بویژه آنهایى که وابسته به حکومتها بودند و یا تصور مى‏شد که صاحب قدرتى هستند، خوددارى مى‏کرد؛ و در جلساتى که مقامات دولتى حضور مى‏یافتند، به آنها بى‏اعتنایى مى‏کرد و این درحالى بود که همزمان، در همان مجلس، براى طلبه‏اى ساده، تکریم زیادى قائل مى‏شد.

زندگى عرفانى

جاذب? شخصیتى امام را باید در جنبه‏اى دیگر از زندگى شخصى ایشان نیز جست، که شاید از نظر تقویت هال? کاریزمایى، اهمیتى به مراتب بیشتر از سایر جنبه‏هاى زندگى وى دارد. این جنبه، زندگى عرفانى و معنوى امام است. از یک نظر، شاید مطرح کردن یک رهبر انقلابى به عنوان عارف، بسیار عجیب باشد، چون گام نهادن در مسیر سیر و سلوک عرفانى مرسوم و شکل‏گیرى روحیات عرفانى در افراد، شخصیتى را نتیجه مى‏دهد که با شخصیت سیاسى رایج تفاوت (و حتى تضاد) بسیارى دارد. عارف کسى است که از دنیا و متعلقات آن بریده است؛ اعتنایى به کشمکشها و هیاهوهاى این دنیایى ندارد؛ هم? عالم مادى را به هیچ مى‏انگارد؛ گوشه‏گیر است و دایم به ذکر و عبادت خدا مشغول است؛ طبع لطیفى دارد، احیاناً شعر مى‏گوید، روحی? حساسى دارد و از هر عمل یا فکرى که باعث آلودگى به امور دنیایى شود پرهیز مى‏کند. این درحالى است که سیاستمدار به این دنیا مى‏اندیشد؛ دغدغه‏اش پیش افتادن از رقبا و حریفان است؛ مجبور است با خونسردى، تصمیمهایى بگیرد که گاه به خونریزى و قربانى شدن نفوس انسانى منجر مى‏شود. به همین دلیل، جنب? عرفانى زندگى امام، معمایى‏ترین جنب? شخصیت و زندگى ایشان را تشکیل مى‏دهد.

اینکه امام از چه موقع به سیر و سلوک عرفانى روى آورده است، دقیقاً معلوم نیست. برخى از نزدیکان ایشان، شروع این دوره را از سنین 25 سالگى امام مى‏دانند. البته این تعیین زمان به معناى آن نیست که وى تا قبل از این تاریخ، به اینگونه مسائل بى‏اعتنا بوده است. امام از اوان جوانى، در میان همگنان خود، به عنوان فردى که مبادى آداب دینى و متخلّق به اخلاق اسلامى است معروف بود: او را فردى مى‏شناختند که هرگز از دیگران غیبت نمى‏کند، اوقات خود را به بطالت نمى‏گذراند، در امور عبادى کوشاست، و از همه مهمتر اینکه فردى متهجّد است.

نقطه آغاز سیر و سلوک معنوى

احتمالاً مهمترین نقطه عطف در سیر وسلوک عرفانى امام، آشنایى وى با آیت‏اللّه‏شاه‏آبادى است. شاه‏آبادى از عرفاى بزرگ عصر خود بود که عظمت شخصیت وى کمتر شناخته شده بود. فرایند قرارگیرى امام در سلک شاگردان ایشان (و بعدها به عنوان تنها شاگرد عرفان ایشان) داستان مفصلى دارد که از حوصل? این بحث خارج است. تنها به ذکر همین نکته بسنده مى‏کنیم که امام با آشنا شدن با آیت‏اللّه‏ شاه‏آبادى، احساس کرد که گم شد? دیرینه‏اش را بازیافته است. ایشان خود در این باره گفته‏اند: «روزى که مرحوم شاه‏آبادى وارد حوزه شد، ما چندان نیازى به معقول نداشتیم. بیشتر دنبال استاد عرفان بودیم و ایشان نیز استاد بلامنازع این علم بود. ولى از آن ترس داشتیم که اگر عرفان را پیشنهاد کنیم، با عدم پذیرش ایشان روبه‏رو شویم. از این رو، نخست بحث فلسفه را مطرح کردیم و ایشان پذیرفت. ولى به هنگام شروع، از ایشان درخواست شد که فلسفه را تبدیل به عرفان کنند و ایشان نیز پذیرفت.» امام نزد شاه‏آبادى، کتابهایى مانند شرع فصوص قیصرى، مفاتیح الغیب و منازل السائرین را که از کتابهاى اصلى عرفان است، خواند. اما بتدریج، رابط? آن دو از رابط? استاد و شاگردى فراتر رفت و همچون رابط? مولانا و شمس‏تبریزى به رابط? مرید و مرادى تبدیل گشت. امام خمینى در زمر? خواص شاه‏آبادى درآمد و گفته مى‏شد که توانست بر اثر این نزدیکى، برخى اسرار و اطلاعات غیبى را از استادش دریافت کند.

در نتیج? سیر و سلوک معنوى، بتدریج از سنین چهل‏سالگى، روح عرفانى در امام ظاهر شد و این همان بخش از زندگى عرفانى امام است که بیشترین اهمیت را در شکل‏گیرى تصویر کاریزمایى در ذهن پیروان دارد. در واقع، به یک تعبیر، بسیارى از صفات استثنایى امام که تاکنون بحث شد، تجلى همین روح عرفانى دانسته مى‏شود. اگر بپذیریم که عارف کامل کسى است که محو اراد? خداوند است و جز رضاى او قدمى برنمى‏دارد، آنگاه سایر صفات استثنایى فرد عارف نیز در سای? این روح عرفانى قابل درک است. بر این اساس، شجاعت استثنایى، عزت نفس استثنایى، صبر و بردبارى استثنایى، سرسختى و ایستادگى استثنایى و مانند اینها، همگى محصول سلوک عرفانى و سرکوب هواى نفسانى است.

نفوذ تعلیمات عرفانى امام

به علاوه، شاگردان و پیروان امام خمینى، کرامات و اعمال خارق‏العاده‏اى در مورد ایشان نقل کرده‏اند که تجلى روح عرفانى و سلوک معنوى یاد شده به شمار مى‏آید: شرح حال بیماران سلامت یافته متعددى موجود است که دعاى امام، یا به طور کامل باعث شفاى بیمارى صعب‏العلاج آنها شده و یا در بهبود آنها نقش مهمى ایفا کرده‏است؛ از امورى خبر داده‏است که یا فرد دیگرى از آنها اطلاع نداشته و یا اینکه فقط یک نفر از آنها با خبر بوده است؛ وقوع حوادثى را پیش‏بینى کرده است که هیچ کس آنها را نمى‏دانسته است و شاید مهمترین آنها، پیش‏بینى پیروزى انقلاب اسلامى باشد؛ برخى از تصمیم‏گیریهاى ایشان، آنچنان غیر قابل درک با موازین عقلى معمولى است که از نظر ناظران معتقد، جز با ارتباطات مافوق بشرى قابل تحلیل نیست (و امام نیز با فروتنى، آنها را الهام گرفته از منابع امداد غیبى مى‏داند).

به تأثیر کاریزمایى کرامات، باید نفوذ تعلیمات عرفانى امام را نیز اضافه کرد. مهمترین تعلیمات در قالب دروس اخلاق ایشان انجام شده است. بنابر شهادت شرکت‏کنندگان در این درسها، نفوذ کلام موعظه‏هاى اخلاقى امام چنان بود که اکثریت حاضرین مى‏گریستند و گاه، «مطالب عادى موعظ? امام هم انسان را منقلب مى‏کرد و به او حالت غش دست مى‏داد. چنین وقایعى شاید سالى سه الى چهار بار پیش مى‏آمد.»

به طور خلاصه، به دلیل همین کرامات و روحیات عرفانى بود که امام، مدتها پیش از آنکه به عنوان مبارز سیاسى با مرجع تقلید مطرح شود، مورد اعتقاد و ایمان مردم قرار داشت. بیان خاطره‏اى از یکى از شاگردان ایشان، شدت این اعتقاد را بخوبى نشان مى‏دهد: بنده تازه از مکه آمده بودم که به من خبر دادند امام در نظر دارند به منزل ما بیایند من آن روز عصر به مدرس? فیضیه رفته بودم. هنگامى که از مدرسه به منزل بازگشتم، مشاهده کردم که مردم محل سرتاسر محل را چراغانى کرده‏اند. وقتى که سؤال کردم: «چراغانى براى چیست؟» گفتند: «مگر قرار نیست که امام به منزل شما تشریف فرما شوند؟» سپس زمانى که امام تشریف آوردند، مختصر شربتى میل کردند که بر سر لیوان شربت ایشان غوغایى برپا شد و تمامى جمعیت حاضر در منزل، در آن لیوان آب ریختند و میل کردند. این خاطره به این دلیل جالب است که این ماجرا در زمانى اتفاق افتاد که حضرت امام هنوز براى بسیارى از مردم ناشناخته بودند.

زندگى علمى

سرانجام باید اشاره‏اى به زندگى علمى امام، به عنوان آخرین بخش از ابعاد زندگانى ایشان داشته باشیم. اهمیت این بُعد از زندگى، بیشتر براى شناخت جایگاه حوزوى ایشان (و نفوذ در میان طلاب و روحانیان)، و به تبع آن، به دلیل نقشى است که در تحولات بعدى، در مطرح شدن وى به عنوان مرجع (و بعدها اعلم) دارد. امام خمینى تحصیلات اولیه را در مکتب خان? آخوندملاابوالقاسم، در خمین آغاز کرد. برنام? درسى این مکتب خانه، ظاهراً ختم یک دوره قرآن کریم بود. وى پس از ختم قرآن در هفت‏سالگى، براى فراگیرى ادبیات و دروس عربى، ابتدا نزد شیخ جعفر (عموى خود) و سپس نزد میرزا محمود افتخارالعلما مشغول تحصیل شد. سپس مقدمات دروس حوزه را نزد حاج میرزا محمد مهدى (دایى خود)، و درس منطق را نزد حاج میرزا رضا نجفى (شوهر خواهرش) به پایان رساند. آنگاه براى مدتى، دروس منطق، مطول و سیوطى را نزد من ادامه داد و خوشنویسى را نیز از او آموخت.

امام در سنین نوزده سالگى، براى ادام? تحصیل به اراک رفت. منطق را نزد شیخ‏محمدگلپایگانى و شرح لمعه را نزد آقا عباس اراکى ادامه داد. هنگامى که شیخ عبدالکریم حائرى از اراک به قم هجرت کرد، طى نامه‏اى از دوستانش، از جمله امام خمینى دعوت کرد که به قم بروند و تحصیلات خود را در آن شهر ادامه دهند. امام پس از ورود به قم پس از چهارسال دور? درسهاى سطح را تمام کردند و پس از آن، در سال 1344 ق، وارد درسهاى خارج حاج شیخ عبدالکریم شد. این دوره تا سال 1355 ق، یعنى سال فوت حاج‏شیخ ادامه یافت و این در حالى بود که بنابر روایتى، ایشان چند سال قبل از این تاریخ، به مقام اجتهاد نائل گردیده بود. از آنجا که رسیدن به مقام اجتهاد در سنین جوانى، همواره از نشانه‏هاى نبوغ علمى و هوش، و همچنین از ویژگیهاى علماى بزرگ در تاریخ حوزه‏هاى شیعه محسوب مى‏شود، مى‏توان گفت که کسب این مقام توسط امام در آن سنین، امتیاز مهمى براى ایشان (از نظر اعتلاى جایگاه حوزوى) محسوب مى‏شد. پس از فوت حائرى، امام دیگر نزد کسى تحصیل نکرد، جز در مواردى که به دلیل ملاحظات دیگرى غیر از انگیز? علمى، داوطلبانه، به عنوان شاگرد در درس برخى از علما حاضر مى‏شد. از جمل? آنها مى‏توان به درس آیت‏اللّه‏بروجردى اشاره کرد که امام، ظاهراً براى تقویت جایگاه ایشان در حوزه و نشان دادن اهمیت مقام علمى وى به سایر طلاب، مدتها در آن کلاس حاضر مى‏شد.

امام رمان بینوایان را خواند

دو ویژگى برجسته درمورد مطالعات و تحصیلات امام قابل توجه است. اول، تنوع دروس مورد تحصیل ایشان است. او ضمن تحصیل دروس فقهى متعارف، در آموختن و مطالعه در متون فلسفى و ادبى نیز تلاش بسیار مى‏کرد: دروس فلسفى را نزد علمایى مانند میرزاعلى‏اکبر حکمى یزدى، حاج ابوالحسن رفیعى قزوینى و میرزا محمدعلى شاه‏آبادى آموخت و در این راه، حتى وارد مباحثى مانند «نقد فلسف? داروین» گردید؛ عروض و قافیه را نزد شیخ محمدرضامسجدشاهى آموخت؛ همچنین به تحصیل نجوم پرداخت و هیأت جدید و قدیم را از حاج سیدابوالحسن رفیعى آموخت. تنوع مطالعاتى امام، حتى از دروس رایج حوزه نیز فراتر رفت، به‏گونه‏اى که مطابق گفته‏هاى فرزندش، وى در سالهاى بعد، کتابهاى رمان: مانند شوهر آهوخانم و بینوایان را نیز مطالعه مى‏کرد و یا اینکه در همان سالهاى نوجوانى، به اطلاعات و مطالب سیاسى توجه زیادى نشان مى‏داد و از اینگونه متون فیش‏بردارى مى‏کرد.

تنوع مطالعاتى امام، به وى جامعیتى بخشید که به نوب? خود، نقش مهمى در برجستگى حوزوى ایشان ایفا کرد و باعث شد تا شاگردانش، او را در رد? علمایى همچون شیخ طوسى قرار دهند و یا این جامعیت را نشان? نورانیت معنوى و تسلط استثنایى بر علوم اسلامى مختلف بدانند. جامعیت علمى امام را در آثار علمى به جا مانده از ایشان، که حاصل تتبعات، مطالعات و دروس است نیز مى‏تواند دید. بخشى از آثار امام، کتابها و رسائل عرفانى است و اغلب در سنین جوانى به نگارش در آمده‏اند؛ از مهمترین آنها مى‏توان به کتاب شرح دعاى سحر (در 27 سالگى)، مصباح‏الهدایة الى الخلافة و الولایة (در 28 سالگى)، سرالصلوة، چهل حدیث (حاصل دروس اخلاق ایشان)، حدیث جنود عقل و جهل و رأس الجالوت (همگى در سنین قبل از چهل سالگى) اشاره کرد. بخش دیگر به مباحث فقهى مربوط مى‏شوند، که مهمترین آنها کتابهاى مکاسب (6 جلد و حاصل 15 سال تدریس در نجف)، طهاره (سه جلد و محصول دروس خارج در قم)، رسائل (دوجلد) و تحریرالوسیله (که یک دور? فقه با مسائل مستحدثه است و در زمانى که در ترکیه، در تبعید به سر مى‏بردند، تألیف آن را شروع و در نجف به پایان رساندند) است. بخش سوم، کتابهاى سیاسى ـ اجتماعى ایشان است که از مهمترین آنها مى‏توان دو کتاب مشهور کشف الاسرار (که در پاسخ به کتاب ضد دین اسرار هزار ساله در آمده و سیاستهاى زمان رضاخان را به نقد کشیده است) و حکومت اسلامى و ولایت فقیه (که حاصل بیست جلسه درس ایشان در نجف است و امام تئورى حکومت اسلامى را در آن ارائه کرده است) را نام برد. به این فهرست، باید آثار دیگرى همچون نوشته‏هاى فلسفى و دیوان اشعار ایشان را نیز اضافه کرد.

ویژگى برجست? دوم، سخت‏کوشى و تلاش امام در مطالعه و تحصیل است. براى مثال، دختر ایشان در وصف این ویژگى گفته است: مطالع? ایشان خیلى زیاد بود. وقتى وارد اتاقشان مى‏شدم، مى‏دیدم توى کتاب گم شده‏اند. ایشان مى‏نشستند و یک میز جلویشان بود و به بلندى یک متر کتاب دورشان بود و اصلاً لابه‏لاى این کتابها گم مى‏شدند. در حوزه‏هاى علمیه رسم بر این است که هر طلبه‏اى، براى طلبه‏هاى جدیدتر از خود، نقش استادى ایفا مى‏کند. بنابراین، هر دانشجویى، همزمان استاد هم هست. همزمان با رشد علمى او، این نقش به صورت مدرس رسمى و جا افتاد? داراى دانشجویان ثابت و در سطوح عالى تکامل مى‏یابد. بخش مهمى از تأثیرگذارى کاریزمایى علماى برجسته بر پیروان خود، از این طریق انجام مى‏شود و بدین ترتیب، کلاس درس، ضمن کارکرد علمى، کارکرد نفوذ اجتماعى و عاطفى نیز پیدا مى‏کند. بنابراین، تأثیر کاریزمایى زندگى علمى را زمانى بهتر مى‏شناسیم که او را از این منظر نیز مطالعه کنیم.

رابطه درس اخلاق با کاریزما

اولین کلاسى که امام براساس الگوى رسمى برگزار کرد، درس اخلاق بود، که اندکى پس از درگذشت آیت‏اللّه‏ حائرى برگزار شد و با استقبال طلبه‏ها روبه‏رو گردید. با آنکه محتواى اینگونه کلاسها را معمولاً مباحث اخلاقى و عرفانى تشکیل مى‏دهد و این کلاس نیز از قاعد? رایج برکنار نبود، اما به دلیل در آمیخته شدن درس با مباحث سیاسى، شهربانى دولت رضاشاه آن را تعطیل کرد. امام کلاس را به مدرس? دیگرى انتقال داد و حاصل آن به صورت کتاب چهل حدیث درآمد. در کنار این درس، امام دروس سطوح عالى و فلسفه را هم شروع کرد و این روال تا ورود آیت‏اللّه‏ بروجرى به قم ادامه یافت. پس از آمدن آیت‏اللّه‏ بروجردى به قم، مقام استادى امام نیز با شروع تدریس دروس خارج توسط ایشان، تحول مهمى یافت. بروجردى درس اصول را شروع کرد و برخى از طلبه‏هاى نزدیک امام، از وى خواستند تا او نیز تدریس جلد دوم اصول را آغاز کند.

بدین‏ترتیب، اولین کلاس درس خارج فقه امام با دانشجویان معدودى که خود از زمر? علما و مدرسان حوزه بودند، مانند مطهرى، منتظرى، نوراللهى و خندق‏آبادى تشکیل شد. بعدها نیز افرادى مانند دکتر بهشتى، ابراهیم امینى، خزعلى، سعیدى و سبحانى به جمع دانشجویان پیوستند و همینها بودند که در سالهاى بعد، همراه با تعدادى دیگر، نقش مریدان اولیه و مبلغان کرامات او را درجامعه ایفا کردند. دور? اول تدریس خارج فقه امام، مدت هفت سال، با جمع محدود دانشجویان ادامه یافت. درسال 1330، امام دور? دوم تدریس اصول را آغاز کرد. این دوره، از حالت خصوصى خارج، و به کلاس عمومى تبدیل گردید و بنابراین، افراد بسیارى امکان شرکت در آن را پیدا کردند. بتدریج طلبه‏هاى شرکت کننده در درسهاى امام تا آنجا افزایش یافت که تعداد آنها در برخى جلسه‏ها را تا هزار و پانصد نفر ذکر کرده‏اند.

عوامل چندى باعث شد تا امام در مقام استادى حوزه، شاخص بوده و جاذب? زیادى براى طلبه‏ها داشته باشد. غیر از ویژگیهاى اخلاقى، عرفانى (که به تعبیر طلاب، یک جلسه درس امام، آنها را براى یک هفته بیمه مى‏کرد)، سیاسى و اجتماعى که پیش از این ذکر شد، و همچنین جامعیت علمى امام که شرح آن قبلاً رفت، مى‏توان به ویژگیهایى مانند رهیافت انتقادى امام در مباحث علمى، هوش و استعداد علمى، تربیت شاگردان قوى، و شیو? بیان مناسب اشاره کرد. امام همواره به شاگردانش تأکید مى‏کرد: «هر سخنى گفته مى‏شود، به نظر تنقید بنگرید. هرچه صاحب سخن هم بزرگ باشد، انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد، بلکه باید با دقت بررسى کند.» ایشان به طلابى که ساکت پاى درسش مى‏نشستند و اشکال نمى‏گرفتند انتقاد مى‏کرد که مگر در مجلس روضه نشسته‏اید؟ همچنین، هوش و نبوغ علمى امام نیز مورد تحسین شاگردانش بوده است. از نظر آنها، «امام از نظر استعداد، نابغه‏اند. ما در بحثهاى بسیار دقیق که ایشان مطالب را مى‏شکافتند و درمورد آن بحث و اشکالات را حل مى‏کردند، این را یافته بودیم.»

حاصل این امتیازات، گردآمدن انبوه طلاب در کلاسهاى درس امام بود، به‏گونه‏اى که در آن ایام، که تعداد کل طلاب حوزه از چهارهزار نفر تجاوز نمى‏کرد، تعداد شاگردان ایشان، با روایتهاى مختلف، به جمعیتى حدود هشتصد تا هزار و پانصدنفر بالغ مى‏شد. از این نظر، کلاسهاى امام بعد از کلاسهاى درس آیت‏اللّه‏ بروجردى قرار داشت و وى ضمن مطرح شدن به عنوان نفر دوم حوزه، امکان تأثیرگذارى معنوى و سیاسى برجمع کثیرى از مبلغین دینى فردا را پیدا مى‏کرد.

تأثیرات کاریزمایى صفات شخصیتى امام

با توجه به تئوریهاى رهبرى کاریزمایى، اغلب ویژگیهاى شخصیتى امام، تأثیرات مثبتى از نظر ایجاد و تقویت تصویر کاریزمایى در ذهن پیروان داشته‏اند. براى مثال، شجاعت و ریسک‏پذیرى شخصى رهبر، موجب تقویت اعتماد نسبت به او در میان پیروان مى‏شود، چون آنها درمى‏یابند که رهبر براى منافع شخصى خود، آنها را به قربانگاه نمى‏فرستد و هدف نیز آن قدر ارزشمند است و او هم خود، آنچنان به هدف وفادار است که از زندگى یا منافع خود مایه مى‏گذارد؛ عزت نفس و اعتماد به نفس رهبر، در پیرو، تصویر قدرتمندى از رهبر و پایدارى او برسر هدف ایجاد مى‏کند؛ صداقت و اصولگرایى همراه با ساده‏زیستى و رعایت حقوق دیگران، پیرو را قانع مى‏کند که رهبر فقط حرف نمى‏زند و خود، به شعارها و اهدافش عامل است و از آن مهمتر، این اعتقاد و عمل، تا حدى است که امکان مصالحه و معامله بر سر منافع و عقاید پیروان وجود ندارد؛ محبت‏ورزى، رعایت احترام و مردم‏دارى همراه با فروتنى، محبت و گرایش پیرو را نسبت به رهبر برمى‏انگیزاند و او ضمن احساس کشش نسبت به رهبر، خود را عضوى از یک خانواد? بزرگ (جنبش کاریزمایى) مى‏بیند؛ و کرامات عرفانى امام، هاله‏اى از تقدس به دور شخصیت امام ایجاد مى‏کند و در دید? مردم، همچون اولیاى الهى و مقدسین فوق بشرى جلوه‏گر مى‏شود و...

البته، تأثیرات کاریزمایى شخصیت امام، تنها به ویژگیهایى که بحث شد، محدود نمى‏شود. ارادتمندان بسیارى را مى‏توان یافت که تحت تأثیر نحو? راه رفتن امام بوده‏اند؛ شیفت? چگونگى لباس پوشیدن امام شده‏اند؛ سیماى خوش امام آنها را جذب کرده است؛ مسحور قدرت نگاه ونفوذ چشمان امام واقع شده‏اند؛ ونحو? سخن گفتن یا سخن آهنگین کلام امام آنها را تحت تأثیر قرار داده است.

اما هم? ویژگیهاى امام، مشمول قواعد معمول صفات کاریزمایى نیستند و حتى مى‏توان گفت که از این نظر، باید تأثیر معکوس نیز به جا گذارند (مانند صفت کناره‏جویى). از این مهمتر، همچنان که قبلاً نیز اشاره شد، برخى صفات، حتى با صفات مؤثر بر کاریزما نیز تعارض دارند و در نگاه ظاهر، آنها را نفى مى‏کنند. در واقع، اگر بخواهیم مجموع? صفاتى را که برشمردیم، مطابق الگوهایى که روان‏شناسان شخصیتى، مانند کتل ارائه کرده‏اند، به صورت تعدادى صفت پایه خلاصه کنیم، به زحمت خواهیم توانست به نتیج? مشخصى برسیم، چون صفات متعارض یاد شده، امکان تمرکز بر صفت کلیدى خاصى را از ما سلب مى‏کند. براى مثال، هرگز نمى‏توان با قاطعیت، امام را در یکى از دو دست? شخصیتى برونگرا یا درونگرا جاى داد، چرا که اطلاق صفت برونگرایى، مستلزم وجود صفات فرعى دیگرى مانند پرحرفى، بازبودن و ماجراجو بودن است و به همین نسبت نیز انسان برونگرا باید از صفات درونگرایى (ساکت، بسته و محتاط بودن) فاصله بگیرد. این درحالى است که امام، گاه برخى از ویژگیهاى درونگرایان را بروز مى‏دهد و گاه دیگر، ویژگیهاى برونگرایان را. گاه آنچنان کم حرف و ساکت است که توصیف‏گران وى، او را با قاطعیت در زمر? انسانهاى کم‏حرف قرار مى‏دهند، و گاهى دیگر، آن قدر به مصاحبه و سخنرانى مى‏پردازد که رکورد ارتباطات سیاسى را ازنظر حجم ومیزان پیامهاى ارسال شده مى‏شکند.

در حالى که اینگونه تعارض صفاتى، ممکن است روان‏شناس شخصیتى متعارف را دچار سردرگمى کند، از دید انسان‏شناسى اسلامى، مثل اعلاى قابلیت وجودى، خودسازى و تربیت دینى محسوب مى‏شود. به بیان ملاصدرا، «اوصاف متضادى چون سیاهى و سپیدى و تلخى و شیرینى و درد و لذت، محال است که در جسم واحد جمع شوند، و این به دلیل تنگى ظرفیت آن جسم است... اما جوهر نفسانى درعین وحدت، جامع سپیدى و سیاهى و دیگر اضداد است. و هر چه تجرد و جوهریت انسان بیشتر شود و قوت و کمالش فزونى گیرد احاطه و جامعیتش نسبت به اضداد بیشتر خواهد شد.» بر این اساس، اگر به ویژگیهایى که در مورد حضرت على(ع) برشمردیم مراجعه شود، خواهیم دید که اغلب توصیف‏کنندگان شخصیت حضرت (حتى سنى‏هایى مانند ابن‏ابى‏الحدید)، تجمع صفات متضاد در شخصیت ایشان را دلیلى بر چند بعدى بودن، ظرفیت، کمال و عظمت آن تلقى مى‏کنند. به همین ترتیب، این قضاوت درمورد شخصیت امام خمینى نیز انجام مى‏شد و اغلب افرادى که دربار? صفات متعارض ایشان نظر داده‏اند، آن را حمل بر بزرگى و عظمت شخصیت ایشان کرده و با همین ویژگى در حضرت على(ع) جانشین سازى کرده‏اند.

بنابراین، تعارض صفاتى، در محیط مذهبى ایران، نه فقط مخلّ کاریزمایى امام نبود، بلکه تقویت کنند? آن نیز بود، چون در نظر مردم، تصویرى از امام ارائه مى‏کرد که در دین ذوب شده و جز براى خدا، سخنى نمى‏گوید و حرکتى انجام نمى‏دهد.

(کتاب «رهبرى و انقلاب نقش امام خمینى در انقلاب اسلامى ایران» ، دکتر حسین حسینى، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 101-143 )

 



[ جمعه 92/11/18 ] [ 2:56 عصر ] [ سیاوش فرج الهی ] نظر